خونه تکونی!


سخت ترین قسمت خونه تکونی


پاک کردن قاب عکساییه که دیگه


بینمون نیستن...


رازک ..) ۰ نظر ۰

انتصاب!

ابراهیم رئیسی با حکم رهبر به ریاست قوه‌ی قضائیه منصوب شد. 

تتلو احمق اگه از ایران نمیرفت دادستان کل کشور میشد. 😂😂


 

رازک ..) ۲ نظر ۱

مهم نتیجه است..


تفاوت «هیچ کاری نکردن» و «یک کار خیلی کوچک را یک سال هر روز تکرارکردن» به زبان ریاضی ☝️


سعی کنیم یه کار خوب کوچک را همیشه انجام بدیم ، مهم نیست اون کار خوب کوچیک چی باشه، از روزی یه صفحه کتاب خوندن یا هر روز کمک کردن به یه نفر تو کوچه خیابون !


مهم نتیجه است...

رازک ..) ۳ نظر ۳

۸ مارس

به زن بودن خود افتخار کن

که اگر نبود جنس تو؛

سازی نبود تا نوازنده ای بنوازد

شعری نبود تا شاعری بسراید

و بومی که نقاشی بر روی آن نقشی بکشد

به زن بودن خود افتخار کن

که گلها، زیبایی خودرا 

و عطرها شمیمشان را

مدیون تو هستند.

به زن بودن خود افتخار کن

که اگر نبود جنس تو

دنیا پر بود از زشتی و پلشتی.


۸ مارس روز جهانی زن گرامی 🌸

رازک ..) ۱ نظر ۰

تا جای ممکن قانونمند باش!


اولین باری که بین دوراهی قانون و اخلاق قرار گرفتم مربوط به زمانی بود که قاضی بودم

و به پرونده های تخلفات رانندگی رسیدگی می کردم.


پرونده پسر دوست پدرم را برایم آوردند که من و خانواده ام چند مدتی در خانه آن ها تا پیدا شدن خانه جدید مهمان بودیم. اخلاق اقتضا می کرد تا او را جریمه نکنم ولی ندای درونم قانون را میپسندید.

بالاخره او را جریمه کردم اما برگ جریمه اش را خودم پرداختم.


  مرحوم دکتر امیر ناصر کاتوزیان؛ پدر علم حقوق

رازک ..) ۲ نظر ۱

ساده نگذریم!

داستانک

مقنعه ی بلند و کهنه اش را هر چند ثانیه یک بار بالا می آورد و نم چشمانش را می گرفت.


موهای یک دست سیاهش دور صورتش را قاب گرفته بودند و جام عسل چشمانش قلندرانه هر بیننده ای را به سُکر می خواند.

صدای زنگ گوشی از جا پراندش.


 به شوق اینکه خبر خوشی از جانب یکی از آن هزار نفری که پول غرض خواسته بود بشنود، هول و با شتاب زیپ ساک روی پایش را باز کرد و گوشی درب و داغانش را از داخلش بیرون کشید.

با دیدن شماره ی رحیم نفسش در سینه حبس شد. 

اخم ها در هم تنید و پلک هاروی هم کشید.

در جواب مزخرفی که گفته بود متنی نوشت و در دم همه اش را پاک کرد. 


دلش داد می خواست،

گریه های بلند و بی پروا... 


صدای مرجان در گوشش پیچ خورد: 

_ چرا جواب ندادی؟ به خدا رحیم شانس توئه! تا کی می خوای خودتو بزنی به خریت! 


ماسک روی صورتش را بالا تر کشید و بی آنکه جوابی به او بدهد از جا بلند شد.

 

قطار مترو هر لحظه نزدیک تر می شد.

مرجان نگاه تحقیر آمیزی به وسایل داخل ساک انداخت و با شرارت در گوشش دمید: 

_با چارتا آدامس و سنجاق سر و اسکاچ فروختن فقط وقتت رو تلف می کنی. آخرش مادرت می افته رو دستت، ببین کی گفتم! 

رازک ..) ۱ نظر ۱

شعر شب ۲


خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید 

 و چه بی‌ذوق جهانی که مرا با تو ندید 


رشته ای جنس، همان رشته که بر گردن توست 

چه سرِ وقت مرا هم به سر وعده کشید 


به کف و ماسه که نایاب‌ترین مرجان‌ها 

 تپش تب‌زده نبض مرا می‌فهمید 


آسمان روشنی‌اش را همه بر چشم تو داد 

مثل خورشید که خود را به دل من بخشید 


 ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم 

هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید

 

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد 

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید 


منکه حتی پی پژواک خودم می‌گردم 

آخرین زمزمه‌ام را همه شهر شنید


محمدعلی بهمنی


رازک ..) ۱ نظر ۱

واقعا چرا؟!!

با وجودی که عراق پس از جنگ با ایران، جنگ با کویت، جنگ با آمریکا، درگیر جنگ داخلی و جنگ با داعش شده و کشورمان در این مدت در امنیت بوده، ارزش دینار عراقی در برابر ریال ایران، پنجاه برابر بیشتر شده!


واقعا چرا؟

رازک ..) ۲ نظر ۱

امنیت یا عدم امنیت!


امنیت به این نیست که نصفه شب بمباران نمیشوی، اینها یعنی جنگ نیست!


🔹 عدم_امنیت یعنی پس انداز چندساله برای خرید خانه و هنگام خرید قیمت خانه 100% افزایش یابد.


🔹 عدم_امنیت یعنی تا صبح ده بار به ماشین و درب خانه سرک میکشی تا مبادا سرقت کنند.


🔹 عدم_امنیت یعنی نمیتوانی ازدواج کنی که مبادا فردا در مخارج زندگی مشکل داشته باشی.


🔹 عدم_امنیت یعنی پس اندازت را از این بانک به اون بانک میبری مبادا ورشکسته شود!


🔹 عدم_امنیت یعنی به مسافرت راحت نمیتوانی بروی مبادا پس اندازت تمام شود.


🔹 عدم_امنیت یعنی فرزندت را برای کسب علم و دانش به مدرسه بفرستی اما...


🔹 عدم_امنیت یعنی از غذایی که می خوری می ترسی مبادا تقلبی باشد!

رازک ..) ۰ نظر ۲

در آستانه


سال ، دارد تمام می شود ،

دارم فکر می کنم ؛

به روزهایی که رفت ، به لحظاتی که خندیدم ، لحظاتی که اشک ریختم ، و تمامِ ثانیه هایی که کنارِ عزیزانم گذشت ...

با سرعت ، مرور می کنم ؛

اتفاقاتِ خوب و بدی که برایم افتادند ، آدم هایِ جدیدی که وارد زندگی ام شدند ، و آدم هایی که از زندگی ام رفتند ...

دیگر قرار است یک جمله ی "یادش بخیر" قبل از خاطراتِ خوبِ امسالم بیاید ، قرار است امسالم بشود "پارسال" ...

و من مبهوتِ روزگار و با چشمانی امیدوار ، در قطارِ بی توقفِ زمان ،ایستاده ام ،

منی که تمام این روزها را زندگی کردم ، خوب هایشان برایم امید بود و بدهایشان برایم درس !

میانِ همین روزها بود که یاد گرفتم عاشق تر و مهربان تر و جسور تر باشم ،

یاد گرفتم محتاط تر گام بردارم و حواسم به دیوارِ شعور و اعتمادم باشد ،

و یاد گرفتم که بهبودِ جهان را از خودم شروع کنم ، که جهان چیزی به غیر از انبوهی از من و ما نیست ...

رازک ..) ۰ نظر ۱
ساده که باشی

آدم ها خیلی زود دوستت می شوند

و تو خیلی دیـــــر می فهمی

دشمنت بودند
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان